رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

آیین و اندیشه در دام خودکامگی

آیین و اندیشه در دام خودکامگی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 47 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 47 رای
سیری در اندیشه ی سیاسی مسلمانان در فراز و فرود تمدن اسلامی
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
amirsezavar
amirsezavar
1390/02/24

کتاب‌های مرتبط

سیاست نامه
سیاست نامه
4.6 امتیاز
از 36 رای
سیاست جنسی
سیاست جنسی
3.1 امتیاز
از 7 رای
Diplomacy
Diplomacy
4.4 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آیین و اندیشه در دام خودکامگی

تعداد دیدگاه‌ها:
5
شخصیت نویسنده باعث می شود کسی به مطالعه این کتاب نپردازد.یک نویسنده بی شخصیت
آقای خاتمی بی شخصیت است؟
پس تو چه هستی اصول گرای تندرو و عقب مانده
کتاب بسیار عالی ای می باشد . البته بنده کتاب اصلی را خوانده ام نه فایل PDF موجود در اینجا را . تقریبا منابع کتاب حاضر ، کتاب های تاریخ مردم ایران و تاریخ ایران بعد از اسلام دکتر عبدالحسین زرین کوب می باشد به همراه تحلیل های آقای سید محمد خاتمی
لارنس لانس در اواسط دهه ی 60 میلادی به ایران می آید و در سمت استاد زبان های فرانسه و آلمانی چند سالی در اصفهان روزگار می گذراند.
بعد از بازگشت حاصل تجربه های خود را در مجموعه ای بیست و هشت قطعه ای، در نهایت ایجاز منتشر می کند.نام این مجموعه "گمشدگان نازکدل از آب در می آیند" است.
قطعه ششم این مجموعه درباره سفر محمد رضا پهلوی(مردی از تبار خودکامگان) به سال 1346 به اصفهان است.ترجمه از شاد روان احمد شاملو می باشد :

یک درخت،یک نیزه،یک درخت
سبیلشان
حتی زیر تاقی های پل
به چشم می خورد.
پل به محاصره افتاده است و آب زیر علف ها پنهان شده!
کلاغان در شاخسارها
حق پرواز ندارند.
همین که "اجتناب ناپذیری اعظم" بگذرد
خلق آزاد خواهد شد
که از رود
بگذرد.

و در پيرامن خويش به هر سوئی نظر کردم
و در خط عبوس باروی زندان شهر نظر کردم
و در نيزه های سبز درختانی نظر کردم که به اعماق رسته بود و آزمندانه به جانب خورشيد می کوشيد و دستان عاشقش در طلبی بی انقطاع از بلندی انزوای من بر می گذشت .
و من چون فريادی به خود بازگشتم
و به سر شکستگی در خود فرو شکستم .
و من در خود فرو ريختم ، چنان که آواری در من .
و چنان که کاسه زهری
در خود فرو ريختم .
دريغا مسکين تن من ! که پستش کردم به خيالی باطل
که بلندی روح را به جز اين راه نيست .
آنک تنم ، به خواری بر سر راه افکنده !
وينک سپيدارها که به سر فرازی از بلندی انزوای من بر می گذرد
گر چه به انجام کار ، تابوت اگر نشود اجاق پيرزنی را هيمه خواهد بود !
وينک باروی سنگی زندان ، به اعماق رسته و بلندی ها بر گذشته
که در کومه های آزاده مردم از اين سان به پستی می نگرد
و اميد و جسارت را در احشا سياه خويش می گوارد !
(( آه......بايد که بر اين اوج بی بازگشت
در تنهائی بميرم ! ))
بر دورترين صخره کوهساران ، آنک هفت خواهرانند که در دل افسایی غروبی چنين بی گاه ،
در جامه های سياه بلند ، شيون کردن را آماده می شوند .
ستارگان سوگند می خورند - گر از ايشن بپرسی - که مرا ديده اند
به هنگامی که بر جنازه خويش می گريستم و
بر شاخساران آسمان
که می خشکيدند
چرا که ريشه هايش در قلب من بود و من
مرداری بيش نبودم
که دور از خويشتن
با خشمی به رنگ عشق
به حسرت
بر دور دست بلند تيره
نگران جان اندهگين خويش بود.
آیین و اندیشه در دام خودکامگی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک